سلام. اسمش غلامرضاست؛ غلامرضا فاتحی!
بچه ی ناف اصفهان؛ همدم بچه های محفل شعر دارالولایه
واقعا اخلاص اونجا موج میزنه
مطمئنم اگه شما هم توی جلسات شعر بالاخص ایام مولودی شرکت کنید و ایشون بخواد شعرشو عرضه کنه، مشتری ثابت شعرهاش بشی
برا نمونه و به مناسبت میلاد عزیز دل زهرا سلام الله علیها امام محمدباقر علیه السلام، این شعر قشنگشو در باب جنگ امام امیرالمومنین علیه السلام و عبدود لعنت الله علیه آوردم و در آینده هم، به مناسبت های مختلف از شعرهای نابش استفاده خواهیم کرد.
سلامتی همه نوکرای اهل البیت صلوات
آنطرف کافران به سوت و کف و عبدود تا پرید این طرف و
شاد و مغرور و مست و با شعف و پا میان رکاب و تیغ و کف و
یکسره پشت هم رجز می خواند از خودش، قدرتش و از .... می خواند
جنگ، شغل کثیف من باشد قتل، حس ظریف من باشد
یک نفر هم ردیف من باشد؟! لشکری کو حریف من باشد
که به دستان من شهید شوند وارد جنت الوعید شوند
هر سه دفعه علی زجا برخاست با مسرت به روی پا برخاست
همه گفتند علی چرا برخاست این جوان را بگو کجا برخاست
همه چشمها به حیدر بود که پیمبر به مرتضی فرمود
صبر، حالا نه موقع جدل است وقت تشخیص اصل از بدل است
این ...گوییا که کور و شل است- -- توبرو ، لحظه لحظه عمل است
و علی پر توان قدم برداشت تیغ تیز جدال را برداشت
و... گفت علی اگر برود ! از سر شوق خود به سر برود!
شاد و خندان و مفتخر برود! به چنین جنگ پر خطر برود!
سالم از جنگ بر نمی گردد جز به این ننگ بر نمی گردد
پیش خود گفت اگر که من بروم با چنین حالت خفن بروم
با وجود ابالحسن بروم ! ؟ پیش این غول پیل تن بروم
بگذار اینکه رفته خود، برود کشته شد، شد نشد، نشد برود
او علی را علی نمی دانست ذکر، را یا علی نمی دانست
عشق،را با علی نمی دانست شاه را تا علی نمی دانست
مرده با مرگ جاهلیت او و سزاوار حرف و لعنت او
او که در جنگ خط آخر بود در ُاحد ، بدر، جزء لشکر بود ؟
هیکلش گنده ، چندش آور بود دشمن و ظالم به حیدر بود
به علی هر کسی که شک دارد با ... وجه مشترک دارد
طبق قرآن علی ولی خداست مائده – 3 سند برای شماست
این ... زنده از دم مولاست گفته لولا علی ... که خود پیداست
خطبه شقشقیه کافی نیست ؟ تا بفهمی ... چه کاره و کیست؟
الغرض حال دشمنان بد شد جذر دریای حیدری مد شد
ناگهان راه هر نفس سد شد زیر قرآن ، شه عرب رد شد
بست دسمال زرد را به سرش و کمر بند عشق بر کمرش
اینطرف شیر شرزه ای پر دل آن طرف غول پیکری قاتل
اینطرف تیغ باز بس قابل .... اینطرف حق و آن طرف باطل
لب به توصیف خویشتن شد باز ابتدا عبدود نمودآغاز
من همان جنگجوی پر نیرنگ می کُشم هر که را بدون درنگ
از من این بس، که در نبردی تنگ یک شتر بچه را گرفته به چنگ ...
جای گُرزو سپر و سی فرسنگ کُشتم از مردمان میان? جنگ
حال ، بر گو جوان که نام تو چیست پدرت را بگو، پسر جان کیست
سن و سال تو حول و حوش بیست حیف تو با چنین شجاعت نیست ؟
بسم رب الجلی ، جلی خود من بسم رب العلی ، علی خود من
بسم رب رب خدای عزو جل بسم رب، ربِ خاتم مرسل
بسم رب، ربِ مصحف منزل بسم ر ب، ربِ قبل? اول
من علیم علی عمرانی نسبم را مگر نمی دانی
من همانم که لا فتی باشد معنی اصل انما باشد
نیت من فقط خدا باشد لاف در کار من کجا باشد
لقبم را بدان تو ای کافَر گفته مادر به من علی ، حَیدر
ناگهان رنگ عبدود شد زرد هول شد دست و پای خود گم کرد
عقل براو نهیب زد برگرد حرفی از دایه اش به یاد آورد
عبدود این غرور مشکل توست یک نفر حیدره است قاتل توست
راستش را بخواهی او ترسید قاتلش را شناخت بی تردید
ترس او رفته رفته شد تشدید بدنش مثل بید می لرزید
و علی مثل ابر می غرید آسمان ، کوه صبر می غرید
...، باید که چشم خیره شود تار گردد نگاش ،تیره شود
یک جوان تک یل عشیره شود !؟ بتواند به عمر چیره شود!؟
هر دوتایی چه جور جنگیدند هر دو لشکر تمام می دیدند
جنگ بالا گرفت و غوغا شد رزمگه نقطه تماشا شد
گرد و خاکی شدید برپا شد اتفاقات تازه پیدا شد
ضربه زد سخت عَمر با تبرش سپر مرتضی دو تکه روی سرش
خون روی گیسوی علی آمد زخم تا ابروی علی آمد
دست حق که سوی علی آمد در هوا هو هوی علی آمد
تند سربند خود بر آنجا بست ضربه ای زد به پای آن بد مست
در فضا ناگهان طنین افتاد مرحبا، مرحبا ، چنین افتاد
عبدود تا که بر زمین افتاد همه گفتند آفرین افتاد
ضربه حیدری میان جدل از عبادات جن و انس افضل